شراب عشق نوشید آن که در جامش * کربلایی حسین طاهری

بازدید: 1322 بازدید

شراب عشق نوشید آن که در جامش علی باشد

مسلمان می‌ شود هرکس که اسلامش علی باشد

خدا می‌ خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد

ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد

خدا آورد در شعبان علی آخرینش را

خدا را شکر می‌ بینیم امیرالمومنینش را

دلی دیگر نمی‌ ماند که گیسویی کمند آمد

بهشت افتاد در پایش که بالایی بلند آمد

دهان ما که وا مانده زبان ما که بند آمد

دلیری دلپسند آمد امیر بی گزند آمد

حسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را

خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را

خدا آورده آری مرتضای مرتضا ‌ها را

همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا ‌ها را

پس از سوالقضا رو کرده او حسن القضا ها را

که پر کرده است بوی حُسن یوسف ‌ها فضا ها را

علم بر دوش می ‌آید به عالم گام میکوبد

کنار مرقد زینب علم در شام میکوبد

اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم

قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

دعای عهد میخوانم ببینم جان زهرا را

ببینم تیغ جوهر دار خون‌ خواهان زهرا را

دوباره میدهد رزمش به میدان اعتبارش را

همان وقتی که میگیرد به دستش ذوالفقارش را

علی حظ میکند وقتی ببیند تار و مارش را

نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش را

چه میدانی که این سویش علم دست علمدار است

چه رزمی میشود وقتی علی اکبر جلو دار است

نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را

صدامان میکند حتما برای رجعتش ما را

هوایی میکند روزی هوای صحبتش ما را

خطیب کعبه میخواند برای بیعتش ما را

زمانش میرسد نورش به این مرداب میریزد

زمانش میرسد زهرا به پشتش آب میریزد

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو

جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو

چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو

زمین بی عشق می‌خشکد ببار ای آسمان ابرو

هوای ابری ما را بیا خورشید باران کن

بیا ما را کنار خود شبی شش گوشه مهمان کن

دل مجنون به جز با دیدن لیلا نمیسازد

به جز تو هیچ کس با ما رعیت ها نمیسازد

مزار مادرت را غیر تو آقا نمیسازد

و جز آب و هوای کربلا با ما نمیسازد

شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه

بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه

نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها

نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایل ها

متی ما تلق من تهوی دَع الدُنیا و اهمِل ها

الهی هب لنا عیدا که ما باشیم منظورش

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

شاعر: حسن لطفی

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر