پیری زمین گیرم صبوری ناخوش احوال * حاج امیر کرمانشاهی

بازدید: 762 بازدید

پیری زمین گیرم صبوری نا خوش احوال

حس میکنم افتاده ام از شیب گودال

یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت

یادم نرفته دختران بی قرارت

یادم نرفته سنگ بر آیینه ات خورد

یادم نرفته چکمه ای بر سینه ات خورد

یادم نرفته گریه ام سیلاب میشد

طفلی رقیه پا به پایم آب میشد

زهرا شدم در تنگنا آتش گرفتم

من زودتر از خیمه ها آتش گرفتم

از کربلایت زخمی و بی بال رفتم

با چشم هایی تار از گودال رفتم

از حال و روزم بی خبر بودم برادر

با شمر و خولی همسفر بودم برادر

با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم

با چادر خاکی سر بازار رفتم

زخم زبان از شهر پر نیرنگ خوردم

در کوفه از شاگرد هایم سنگ خوردم

از ازدحام کوچه ها رنجید زینب

از هم محلی کم محلی دید زینب

همسایه ای داغ دلم را تازه می کرد

چادر نمازم را سرش اندازه می کرد

خاکستر غم بر سر من ریخت کوفه

خورشید را از شاخه ای آویخت کوفه

رفتم برای ماندن اسلام رفتم

با آستینی پاره شهر شام رفتم

از خنده های ساربان رنجید زینب

آخر سر دروازه را هم دید زینب

از راه های سخت و بی برگشت رفتم

با دست هایی بسته پای طشت رفتم

پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم

با خون دل عمامه ات را پس گرفتم

در قتلگاه غم زمین گیرم برادر

دارم به قتل صبر میمیرم برادر

شاعر: وحید قاسمی

 

 

 

حاج امیر کرمانشاهی / شب اربعین ماه صفر ۱۳۹۸

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net