تاریخ انتشار:
بازدید: 1,192 بازدید


باز در سینه غم دوری تو مهمان است
باز هم سهم من از دیدن تو هجران است
دیده ها منتظر روز ظهورند ولی
شب یلدای فراقت شب بی پایان است
با نگاه تو شود عاقبتم ختم بخیر
با تو طی کردن این راه مرا آسان است
من بیچاره کجا صحبت از وصل کجا
دوری از محضر تو سهم گنه کاران است
صاحب العصر ببین مثل تو مشکی پوشم
آسمان هم ز عزا داری تو گریان است
کاش تا کور شود چشم گناه آلودم
تا نبینم که مزار پدرت ویران است
آخرین لحظه عزا دار حسین است حسن
بی سبب نیست که کام پدرت عطشان است
جان فدای شه بی یار و سپاهی که سه روز
پیکرش روی زمین غرق به خون عریان است
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net