تو که از روز ولادت دل بابا بردی * حاج محمود کریمی

نویسنده:
بازدید: 1233 بازدید
.
محمود کریمی

تو که از روز ولادت دل بابا بردی

دل اهل حرم و حضرت مولا بردی

تا علی گفت به گوش تو اذان شیر شدی

دم تکبیر شدی و دم شمشیر شدی

تا نظر کرد به رخسار تو گفتا حیدر

چون علی اکبر ما دهر نزاید دیگر

روز میلاد تو بابا چه خوش احوالی بود

لیک جای نبی و مادر من خالی بود

جای لالایی خواب تو عزیز دلم

صد و ده مرتبه یا فاطمه میگفت حسن

عمه را بوی خوش فاطمه از بوی تو بود

پنجه ام بنین شانه گیسوی تو بود

تا دم پخته شدن خشت فلک خام تو بود

هر زمان تشنه شدی دست علم جام تو بود

تو در اغوش بزرگان حرم مرد شدی

کیسه بر دوش علی اصغر شب گرد شدی

به جلال و به جمال احمد و زهرا بودی

گل لیلا همه مجنون و تو لیلا بودی

تو گلاب همه گل های پیمبر بودی

الحق از روز ازل هم علی اکبر بودی

اسمانیست اگر بر سر جنات و نهر

من و عباس مه و مهر و تویی نجم سحر

جای من کار حرم یکسره در دست تو بود

میمنه دست عمو میسره در دست تو بود

تا تو را تشنه به اغوش شهادت دادم

یاد انگور طلب کردن تو افتادم

تو که دیدی پدر ان روز دمی دست گشود

بین فردوس و من فاصله یک دست نبود

شد ستون های حریم نبوی خاک جنان

دست بردم به دل شاخه ای از تاک جنان

خوشه ای چیدم و دادم به تو ای شور بهشت

شهد شد از نمک لعل تو انگور بهشت

حال امروز که عطشان ز حرم میرفتی

بار اخر که خرامان ز برم میرفتی

از پس اشک پدر محو تماشای تو شد

و حیا مانع بوسیدن لبهای تو شد

خیمه ها مکه و من کعبه و چشمم زمزم

با صدای عرفاتییت حرم ریخت بهم

من به دنبال صدای تو رسیدم به برت

چشم بگشا و ببین حال خراب پدرت

رخ زیبات پر از خاک و لبانت پره خون

بدن پاک تو صد چاک و دهانت پره خون

تا سراسیمه کنار تو رسیدم پسرم

لخته خون ز دهان تو کشیدم پسرم

تو که با پهلوی زخمیت چو مادر شده ای

با شکاف سر خود حیدر دیگر شده ای

ای اذان گوی حرم وقت نماز است بمان

به من و بی کسی عمه خود روضه بخوان

رفتی و اتش غم بر دل افلاک زدی

ولدی یا ولدی یا ولدی یا ولیدی

عمه در راه بیا تا نرسیده به برم

مددی کن که تنت را ببرم تا به حرم

بر خیز و رو به خیره سر بد نظر نده

پنجاه سال زحمت ما را هدر نده

خیز از جا ابرویم را بخر

عمه را از بین نا محرم ببر

جوانان بنی هاشم بیایید

علی را بر در خیمه رسانید

ایه ایه تنت از رحل دو دستم افتاد

سوره های مدنی در دل صحرا مانده

بس که پاشیده ز هم رشته تسبیح تنت

بردنت در نظرم مثل معما مانده

چیدمت در بغل خیمه به زحمت اما

ظاهرا باز کمی از بدنت جا مانده

 

تو که از روز ولادت دل بابا بردی

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

متن کامل