حسن جان الهی بمیرم برای تو و درد و غمهات – نریمان پناهی ۱۴۰۳ + متن شعر

شب و روز گریون گودالم به گوش عالم رسید نالم نپرس از حال دلم داداش پریشون بی تو احوالم ای یادگار مادرم…

آه اکبر مثل گل تنت شده پرپر آه اکبر زدنت به کینه ی خیبر آه اکبر سوخته قلبم شده خاکستر لرزه انداختی…

دلم بی قراره برا دخترات میلرزن تو خیمه دل بچه هات میترسم جدا شیم من و تو حسین نگاه کن مهیا شده…

علی جان دل شب کفن کن مرا کفن با دو دستت به تن کن مرا الا محرم من تو و ماتم من…

رفتی حسین من زینبم اسیر شد با دستای بسته انقدر غصه دید که توی کوفه پیر شد داری خبر حسین رفتم من…

تو رو دیدم افتادی رو خاک ولی هیچکس یاورت نبود تو رو دیدم افتادی رو خاک هیچکی فکر خواهرت نبود تو رو…

رو سرت ریختن یک لشکرو سوزوندن قلب پیغمبرو با پا برگردوندن پیکرو وای حسین نیزه با بغض حیدر زدن با تیر و…

باز دل بی تاب من دریایی از درده طلعت ماه جنون مجنون ترم کرده مستی ام از می حسینه عاشق هر کی…

درد دلم رو بازم دوا کن یک باره دیگه بابا صدام کن سنگینه داغت هم کرده پیرم از جا بلندشو دارم میمیرم…

غریب کشتنت غارت کردن اسیر کشتنت زخمیت کردن چه دیر کشتنت اصلا روز غدیر کشتنت غریب کشتنت بی یار و بی حبیب…