حیف از تو که گل باشی * سید مهدی میرداماد

بازدید: 1396 بازدید

حیف از تو که گل باشی و من خار تو باشم

بگذار که از دور گرفتار تو باشم

من مایه ندارم که خریدار تو گردم

باشد که گدای سر بازار تو باشم

گر راه ندارم به حریمت نظری کن

تا معتکف سایه دیوار تو باشم

با آنکه تو را عاشقم از خود نپسندم

تو یار به من باشی و من عار تو باشم

دستی که به جز دامن لطف تو نگیرم

چشمی که فقط طالب دیدار تو باشم

زخمم به جگر زن که دوایی نپذیرد

دردی به دلم بخش که بیمار تو باشم

از همچو تویی پاک تر از گل همه حیف است

تا همچو منی عبد خطا کار تو باشم

سوزم به درون ریز که پیوسته بسوزم

خوابم ببر از دیده که بیدار تو باشم

آن رتبه ندارم که نهی پای به چشمم

بگذار که خاک ره زوار تو باشم

من میثمم و چوبه دارم به سر دوش

بگذار که دلباخته دار تو باشم

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر