زبونم وا نشد آخر | حسین ستوده ۱۴۰۳ | متن شعر

نویسنده:
بازدید: 1520 بازدید
حسین ستوده

جهت عـضویت کلیک کنید

.

زبونم وا نشد آخر

صدا کنم تو رو خواهر

بگم جانم رقیه جان

بگی جانم علی اصغر

نشد صدات کنم

کاری برات کنم

حالا میتونم از رو نیزه ها

فقط نگات کنم

باید دعا کنم

دستاتو وا کنم

دستای زجر لعنتی رو از

موهات جدا کنم

میزننت دلم پره رقیه جان

به غیرتم بر میخوره رقیه جان

****

دیدم از نیزه زخماتو

شنیدم آهِ درداتو

یه روزه پیر شدی انقدر

چیکار کرد زجر مگه با تو

دختر نداشت مگه

افتاد سرم اگه

خواستم به زجر بگم بهت

هی ناسزا نگه

هول میده باز تو رو

میگه سریع برو

ولی با پاش گرفته سفت

گوشه ی چادرو

جای لگد رو چادره رقیه جان

به غیرتم بر میخوره رقیه جان

نظرتون درباره شعر این نوحه چیه؟
لطفا برامون بنویسید

 

▪️جدیـدتـرین اشعار در ایـتا » عضویت
▪️جدیدترین اشعار در تلگرام » عضویت

جهت دانلود صوت کلیک کنید
مداحی جدید؛ کربلایی حسین ستوده
شب پنجم ماه صفر ۱۴۰۳
مهجه؛ انتشار جدیدترین متن مداحی
ایـراد تـایپی متن شعر رو اطـلاع بدید
صفحات مهجه در شبکه‌های اجتماعی

eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net
.

متن کامل