جسم بی روح شدن مرم شهر شعر اجتماعی مجتبی نظری پور

بازدید: 847 بازدید
مهجه در تلگرام .

جسم بی روح شدن مرم شهر

ظاهرا زنده ولی مُردارَن

شده سرگرمی مردم که فقط

کُلاهِ همدیگه رو بردارن

هممون سخت پی یه لقمه نون

که رها بشیم یه روز از سختی

همه دست به دامن تکنولوژی

با گوگل مپ پی تو, خوشبختی

چه بلایی سرمون آوُردن؟

که شب و روزی نمونده واسمون

نه میاد صدای خنده ی زمین

نه میباره دیگه چشم آسمون

میدوییم اما چرا نمیرسیم؟

شاید این راه نداره انتها

راه و بی راه مسیر اشتباه

اعتماد نا به جا به جاده ها

خوش به حال ریَتون مردم دِه

نوش جونتون هوای صبح زود

کور شده چشمای آسمون شهر

نمیبینه آدما رو توی دود

پازل زندگی مردم شهر

پر شده از قطعه های گمشده

میون دود و صدای اگزوزا

قهقهه میشه صدای گمشده

زندگی یه لقمه نونه و پنیر

زندگی چای ذغالی با هِله

زندگی دورهمیِ لحظه ها

زندگی خنده از ته دله

شعر: مجتبی نظری پور

 

شعر اجتماعی
جدیدترین اشعار ” مشاهده

eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net

متن کامل