

نگاه مبهمی امشب به آسمان داری متن شعر مداحی
نگاه مبهمی امشب به آسمان داری
خدا بخیر کند نیتی نهان داری
چه دیده ای که شدی سیر از منو بابا
که قصد شعله کشیدن به باغمان داری
حسین این طرف و آن طرف حسن انگار
خدا نکرده سر ترک این و آن داری
بس است دسته دستاس هم پر از خون شد
اگر غلط نکنم قصد پخت نان داری
هزار شکر که دست تو لرزشی دارد
دلم خوش است عزیزم کمی تکان داری
نه زخم بسترت این روز ها رهایت کرد
نه از حرارت و از سرفه ها توان داری
نوازشم مکن از طرز شانه ات پیداست
میان سینه خود درد بی امان داری
که چند دنده فقط سالم است باقی نه
چقدر زخم و تَرَک روی استخوان داری
شکست دست تو را قنفذ و نفس میزد
هنوز نام علی باز بر زبان داری
مغیره میزد و میگفت خسته ام کردی
که بعد این همه ضربه هنوز جان داری
شما چهار بهشتین پس چرا سه کفن
چقدر حرف نگفته برایمان داری
وصیتت شده تا از حسین نوحه کنم
شب است و باز پرستار روضه خوان داری
نفس بده که بگویم چه گفته ای با من
غروب میشود و تو نفس زنان داری
به روی خمیه پُر شعله خاک میریزی
که چند دختر نو پا در آن میان داری
گرفت و گفت سرش را به آستین طفلی
برای موی سرم معجر عمه جان داری
دو دست دخترکی روی گوش ها میگفت
تو هم به روی سرت زخم خیزران داری
تو دست بر سر او میکشی و میگویی
چقدر لخته خون بین گیسوان داری
رباب در بغلت ضجه میزند بی بی
به نیزه دار بگو طفل بی زبان داری
شعر: حسن لطفی
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net