نیمه جان بود و پشت مرکب خود * حاج محمود کریمی

بازدید: 1023 بازدید

نیمه جان بود و پشت مرکب خود

بوسه ای سنگ بر جبینش زد

نوبت تیر حرمله شده بود

اه از پشت زین زمینش زد

ناله ای میرسد به هر کس که

به تنش تیغ می کشد نزنید

روی تل ایستاده بی طاقت

کودکی جیغ می کشد نزنید

داس هایی بلند را میدید

بین دست جماعتی خوشحال

از سر شیب پیکری را وای

می کشیدند تا ته گودال

تبر و داس و دشنه و شمشیر

با تنی خورد جور می اید

تا بدوزند بر زمین از راه

نیزه هایی قطور می اید

نوبت یک حرام زاده شد و

نیزه کهنه اش به سینه نشست

وزن خود را به نیزه اش انداخت

ان قدر تکیه داد نیزه شکست

دنده پشت دنده های جلو

همه در هم شد و به هم پیوست

نا نجیبی به سینه اش پا زد

خنجرش برق زد به دامانش

دید خنجرش نمی برد از حرص

با ته قبضه زد به دندانش

 

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر