همه دعوتش کرده بودن بیاد کربلایی جواد مقدم

نویسنده:
بازدید: 544 بازدید
کربلایی جواد مقدم

همه دعوتش کرده بودن بیاد

همونا که تشنه به خونش شدند

نه تنها فقط مادرش فاطمه

زمین و زمان روضه خونش شدند

همون که خدای وفا داریه

اسیر غم بی وفایی شده

شهادت میده خاک این سرزمین

که اربابمون کربلایی شده

پیچیده صدایی تو گوش جلس

میاد ای صدا پای یک قاففله

همه آفرینش به قربون اون

که جونم به پاش خیلی نا قابله

حسین جان حسین جان حسین جان حسین

یه دختر رو دوش عمو جونشه

که خیلی عموجون هوا خواهشه

حسابی حواسش بهش هست یه وقت

نیفته رو خاکا و زخمی بشه

میون حصار همه محرما

یه بانو میخواد پا بذاره زمین

جلو محملش اون که زانو زده

کی هستش به جز شیر ام البنین

تا وقتی ابالفضل تو این قافله ست

نمیاد کسی غصه دور و برش

یه شیش ماهه هم هست دعا میکنم

خدا حفظ کنه واسه مادرش

لالایی لالایی لالایی علی

آقامون برا اسم این سرزمین

از این واز اون میکنه پرس و جو

تا میفهمه این جا خود کربلاست

دل بی قرارش میشه زیر و رو

تو چشماش یه جورایی پیدا میشه

یه نوع اضطراب و یه نوع دلهره

میفهمه که این جا همون جایی

که زینب رو خاکا زمین می خوره

همون جاست که زهرا بهش وعده داد

همون جاست که میشه تنش بی کفن

همون جاست که پیش چشم خواهرش

سرش رو جدا میکنن از بدن

حسین جان حسین جان حسین جان حسین

.
.

کربلایی جواد مقدم
جدیدترین اشعار ” مشاهده

eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net

متن کامل