کاش میشد بگذارند محیا گردد * حاج محمود کریمی

بازدید: 756 بازدید

کاش میشد بگذارند محیا گردد

شب او صبح به محراب مصلا گردد

شب او صبح نشد نیمه شب او را بردند

تا که با زخم زبان ان شبش احیا گردد

شعله بر خانه اش انداخت حرامی تا زود

در این خانه به یک ضربه پا وا گردد

در اتش زده کم بود بیفتد رویش

باز کم بود که میخی به تنی جا گردد

پیش طفلان پی مرکب پدر پیری رفت

تا که این کوچه پر از ناله بابا گردد

دو قدم راه نرفته به زمین می افتاد

که پر از زخم تن خسته مولا گردد

فرصتش هیچ ندادند و کشیدند تنش

قبل از این که نفس تازه کند پا گردد

گر چه میخورد زمین گر چه کشیدند به خاک

روضه ای خواند غمش تا که مداوا گردد

روضه غربت پیری که به زانو امد

به امیدی که گل گم شده پیدا گردد

پیر مردی به سر نعش جوانش تا که

شاهد کم شدنش وقت تقلا گردد

دشنه و تیغ و تبر دست به دست هم داد

بدنی باز شود مثل معما گردد

اربا اربا بدنی دید به دستش فهمید

هر چه کردند تیغ دگر جا گردد

دست و پا زد پسری تا پدری جان بدهد

دست و پا زد پسری تا کمری تا گردد

دست دور بدن انداخت تنش ریخت بهم

دست انداخت به زیر بدنش ریخت زمین

دست انداخت به لب ها نفسش وا گردد

چشم را نیزه گرفتست اگر چشمی بود

کاش میشد نظرش قسمت بابا گردد

چند عضو از بدن اکبرش انجا کم بود

خواهرش بود ولی حلقه نا محرم بود

خیز از جا ابرویم را بخر

عمه را از بین نا محرم ببر

 

 

لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید

کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است

www.mohjat.blogfa.com

www.Mohjat.net

مطالعه بیشتر