گفت ارباب که اینجاست * حاج محمود کریمی

بازدید: 1688 بازدید

گفت ارباب که اینجاست همان وعده گه یار

شفا خانه هر سینه غم بار بیایید و گشائید

ز هر ناقه این قافله محمل که رسیدیم به منزل

به لب تشنه ساحل همگل بار گشودند و به پا خیمه نمودند

و شیران و بنی هاشمیان چند به چند حلقه زدند و

همه پرده نشینان ز پس پرده فرود آمده و

خیمه زدند و ز دل آه کشیدند تا که شد نوبت آن عمه سادات

که عباس مباهات کنان کرد ستون

قدم خویش رکابش به زمین پای نهاد از کرم آن

مادر هر غصه و غم آمد و رو کرد سوی اهل حرم

که ای وای از این خاک که خواهد شدش از اشک من غمناک چه نمناک

از این سوی چنین حالت خواهر و از آن سوی برادر

ساربان را بعد الطاف فراوان ز ره لطف بفرمود که برخیز

برو اجر تو مشکور برو دور تر از دور مبادا شنوی ناله

من را که غریبانه طلب میکنم از مقتل خود یار و مدد کار برو راز تو مستور

رفت با با دامنی از هدیه سراسر که گرفته است ز سرور ولی اندر دل

او ماند همان راز که گفت برو راز تو مستور همان وسوسه نفس ستمگر

رفت آسمان گشت سیه و شد شام غریبان دشت تاریک زمان سرخ

زبان تلخ به هر گوشی تنی بود که صد مزرعه آلاله به بر داشت و

نه سر داشت همه رفتند از این خاک از این خاک به افلاک ولی

با بدن چاک و در آن گودی گودال فتاده است الف نه بدنی خم شده

چون دال خدا بی کفن و غرقه در دشنه و شمشیر و سر نیزه و شمشیر

کسی نیست کفن سازد و در خاک کند پیکر صد پاره او را

ولی انگار کسی آمده امشب به برش تا مگرش دفن کند پیکر او

پیکر دور از سر او اما ساربان است که این گونه سرازیر شده در دل گودال

نه با قصد کفن کردن و تدفین ببین آمده با نیت انگشتر او

کاش می برد همان را فقط ای کاش ولی برد هم انگشتر و انگشت

و انگار که او کشت برای صدمین بار به پیش نگه خواهر غم دیده برادر

 

.
.

لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net

.

 

مطالعه بیشتر