آب زنید راه را آب حیات آمده
کوثر کوثر نبی علی صفات آمده
علیمه و فهیمه فاطمیات آمده
قمر به سجده رفته چون بدر جمیله میرسد
دیده جهل کور شد ز آنکه عقیله میرسد
جاه و جلال مصطفی مُلکَت و مال فاطمه
چشمه نوش مرتضی آب زلال فاطمه
بزرگ خواهر حسن شهپر بال فاطمه
زنی به جز تو عشق را مرد سفر نمیشود
بی همگان بسر شود بی تو بسر نمیشود
دامن پاک وحی جز وحی گهر نیاورد
نَیره نبی به جز شمس و قمر نیاورد
مادر دهر میسزد دگر پسر نیاورد
چه دختری که با دو صد شیر پسر برابر است
نبین که زینب است او که خود علی دیگر است
چه زینبی که عرش را سریر خویش میکند
چه زینبی که صبر را اسیر خویش میکند
چه زینبی حسین را امیر خویش میکند
حسین زنده در دل جوش و خروش زینب است
علم زمین نمی خورد علم به دوش زینب است
حب علی است در دلش خلیل اگر خلیل شد
مریم اگر عفیفه شد به فاطمه دخیل شد
بزرگ شد هر که در این بیت شرف ذلیل شد
در این سرا هزار ها فضه جلیله میشود
ولی میان این حرم یکی عقیله میشود
عقل به زانو آمد از درایتی که داشته
لال شده زبان از آن فصاحتی که داشته
خجل شده عبادت از عبادتی که داشته
عجب به بردباری و صبر دل شکسته اش
نماز ها فدای آن نافله نشسته اش
تو زینبی کریمه ای و من شدم گدای تو
شیعه فدای پرچم گنبد با صفای تو
مدافع حرم که شد دور حرم فدای تو
ذکر یل ام بنین به زیر لب گرفت و رفت
تاج شهادت از دمشق و از حلب گرفت و رفت
آه که در مدینه یک مدافع حرم نبود
دری که باب وحی شد چه شد که محترم نبود
فشار در ضرب لگد سزای مادرم نبود
آتش و دود از در خانه زبانه زد ولی
به غیر صبر این میان نداشت چاره ای علی
شاعر: امیر عظیمی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net