


متن شعر
آنچنان زخم گناهان به پرم افتاده
که به صد شهر دگر هم خبرم افتاده
هرچه را جمع نمودم سر یک غفلت رفت
زیر پای همه حالا ثمرم افتاده
من همان شاخه سرسبز ته باغ تو ام
که دگر پیر شدم بال و پرم افتاده
بشکند پای من ای وای چه کردم به خودم
به چه جاهای بدی که گذرم افتاده
دل من جای علی بود خرابش کردم
دلم از نام شریف پدرم افتاده
آشتی کن که دوباره به خودت برگردم
آرزوهام همه دور و برم افتاده
جوشن ای کاش پناهم بدهد از آتش
من که خوردم به زمین و سپرم افتاده
بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ بِعلیٍ
که هوای نجف او به سرم افتاده
تا به ایوان طلایش نظر من خورده
جنت و هشت بهشت از نظرم افتاده
برسانید سلام منه بد را به حسین
فطرس امشب تو ببر من که پرم افتاده
شب قدری ببریدم طرف کرب و بلا
خیر عالم همه در این سفرم افتاده
دم افطار فقط گریه به آن تشنه کنم
داغ خشکی لبش بر جگرم افتاده
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

