آه اسما بنویس علی بخون تنها
آه اسما تو حیاط خونه ی مولا
آه اسما میزدن مادرمو مردا
مادرم با هیچکسی دعوا نداشت
بار شیشه داشت بار شیشه داشت
زیر در بود پاشو روی در گذاشت
بار شیشه داشت بار شیشه داشت
داغ محسنو روی دلش گذاشت
خیلی کینه داشت خیلی کینه داشت
زنِ پا به ماه دیگه زدن نداشت
خیلی کینه داشت خیلی کینه داشت
****
آه اسما تا که دید مادرمو تنها
آه اسما کوچه رو بست به روی زهرا
آه اسما بی حیا دستشو برد بالا
یه جوری زدن که گوشواره شکست
اون مردک پست اون مردک پست
نمیگفت اینکه رو خاکه فاطمه است
اون مردک پست اون مردک پست
مرد جنگیو زمینگیر میکنه
اون ضربه دست اون ضربه دست
تو جوونی حسنو پیر میکن
****
آه مادر یاسی اما شدی نیلوفر
آه مادر جون زینب این دم آخر
آه مادر رو نگیر از علی تو بستر
واسه دلخوشیم بگو که بهتری
روز آخری روز آخری
انگاری یه ساله که تو بستری
روز آخری روز آخری
با لگد تو هیچ جا در نمیزنن
گریه کن حسن گریه کن حسن
حتی مردو چل نفر نمیزنن
گریه کن حسن گریه کن حسن
محمد حسین حدادیان
شب ۴ فاطمیه اول ۱۴۰۳
جدیدترین اشعار ” مشاهده “