آی مردم آی مردم از دستتون پیر شد علی
از زندگی سیر شد علی اخر زمین گیر شد علی
تو بستر و چش به راه زهرا همش میگه فاطمه کجایی
همش میگه فاطمه بیا که میخواد سحر شه شب جدایی
برای دلداری زینب میگه این دست سرنوشته
باید اروم بگیری بابا دیگه از من سنی گذشته
****
از همه جا میرسن یتیما تو دستشون کاسه های شیره
هر چی فرشته تو اسمنونه تو خونه حضرت امیره
یتیمای نون و رطب ها توی کوچه بی تاب و خسته
مرد بیداره نیمه شبها توی بستر چشماش و بسته
آی مردم آی مردم میون این شهر شما
شکسته شد شیر خدا ای روز گار بی وفا
****
میرم از این شهر بی وفایی ای اهل عالم خدانگهدار
تموم اشکات و زینب من برای کرب و بلا نگهدار
اشکای تو امون نمیده تا بخونم شهادتین و
باید که تو طاقت بیاری تاببینی روز حسین
زینب جان زینب جان ببین پریشون حسین
بمون پای خون حسیسن جون تو و جون حسین
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است