از افق های سرخ بر سر دشت
ابرهای سياه مي آيد
آخرين ناله هاي مجروحي خواهرش
از دل قتلگاه مي آيد
لطمه ميزند بر خود خواهرش
دشمنش نيزه مي زند بر او
ضجه مي زند وقتي
تيغها مي رسند از هر سو
سطح پيشانيش ترک خورده
تير سرخي نشانه سينه اوست
حرمله کار خويش را کرده
که سه شعبه ميان سينه اوست
دست را روي سينه اش بگذاشت
خون چکيد از ميان انگشتش
با یکی دست ديگرش آرام
تير را مي کشيد از پشتش
هيچ کس جا نمانده آمده اند
رسم مهماني است با نيزه
چقدر دست مي رود بالا
فاتحه خواني است با نيزه
رو به قبله شده است آينه و
دور او يک سپاه مي چرخد
عده اي هم به دور ناموسش
طرف خيمه گاه مي چرخد
يک نفر دست برده بر خودش
يک نفر پنجه اش مهيا شد
او نفس مي کشيد اما باز
سر پراهنش چه دعوا شد
ساربان هم رسيد تا ببرد
سهم خود را همان نشانش را
نانجيبي به دور مشت خودش
تاب مي داد گيسوانش را
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.