از خيمه خورشيد ميره بيرون
خورشيد شب تاريک زهرا
پشت سرشه ابراي اشکها
بي ماه و ستاره تک و تنها
واي سوال زينب اينه
ما با کي بريم مدينه
تا نيزه و شمشير بالا ميره
دست دعاش و بالا ميگيره
عرش دل زينب که مي لرزه
حتي خدا هم عزا ميگيره
واي ميشينه غم تو سينه
ما با کي بريم مدينه
از موج هجوم تير و نيزه
طوفان زده و کشتي شکسته
سرخي غروب آسمونه
خورشيدي که روي نيزه نشسته
واي داره من و مي بينه
ما با کي بريم مدينه
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.