از همان روزی که رفتی ای همه آرامشم
با خودم گفتم علی صبر و قرارت دفن شد
ظاهرا شد قاتلم این زخم اما فاطمه
روز تدفین تو حیدر در کنارت دفن شد
خوب شد راحت شدم از خنده های قاتلت
روزگار بی تو و پر غصه ام سر آمده
تو حلالم کن اگر نا امن بوده خانه ام
لحظه های آخر دنیای حیدر آمده
بعد کوچه روزگار مجتبایت شد سیاه
شد سپید از داغ سیلی تار های موی او
زیر لب می گفت بی تقصیر بوده مادرم
پهلویت بشکست و ماتم خیمه زد پهلوی او
زهر در کل وجود حیدرت جاری شده
سینه ام می سوزد از بس که تن من در تب است
اشک می ریزم ولی گریه برای خویش نه
می روم اما همه دلشوره من زینب است
دست بر سر می گذارد در کنار قتلگاه
بعد از آن که صورتش بر خاک می آید حسین
با زبان پر گله رو به مدینه می کند
وای مادر جان کجایی آب می خواهد حسین
شاعر: حمید رحیمی
کربلایی حسین طاهری/ روز بیست و یکم ماه رمضان ۱۳۹۹
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست