آسمان مات غم حضرت مولا شده بود
چشم دل تنگ ترین مرد چو دریا شده بود
چقدر چسب به بالای سرش می دوزد
ذکر لب های علی مثل معما شده بود
نان و خرمای خودش باز شده سهم یتیم
باز هم نان و نمک روزی اقا شده بود
روی لب هاش علی ایه غربت می خواند
سالیانیست که بی فاطمه تنها شده بود
عزم خود جزم نمود و طرف مسجد رفت
او برای سفر عشق محیا شده وبد
یک طرف دور و برش ناله مرغابی ها
میخ در هم طرفی مانع مولا شده بود
مسجد کوفه دلش وقت اذان میلرزید
بین محراب علی خسته دنیا شده بود
روی سجاده علی سجده اخر را رفت
در دل عرش خدا هم همه بر پا شده بود
از همان ضربه که فرق سر او را وا کرد
بین محراب علی زخم دلش وا شده بود
طرف خانه علی را به چه حالی بردند
اشک در چشم حسین پشت حسن تا شده بود
زینبش زد به سر و ناله یا زهرا زد
و تداعی به نظر غربت فردا شده بود
غربت کرب و بلا غربت تل و گودال
که در ان تنگی جا جمعیتی جا شده بود
بی هوا از پس و پیش امده و ضربه زدند
سر یک پیروهن پاره چه دعوا شده بود
بعد از این که سر او را به سر نیزه زدند
لشکری حمله ور خیمه زنها شده بود
***
یک نفر در میان گودال و صد نفر میزدند زینب را
تیغ ها مانده بود در گودال با سپر میزدند زینب را
هر چه او بیشتر نفس میزد بیشتر میزدند زینب را
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است