اشکی مرا به شام مصیبت نمانده است سید مجید بنی فاطمه + متن شعر

بازدید: 2,276 بازدید
سید مجید بنی فاطمه
.

 

متن شعر

اشکی مرا به شام مصیبت نمانده است

چشمی تو را در این شب غربت نمانده است

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود

هر چند جان عرض ارادت نمانده است

ما را ببخش زنده اگر مانده ‌ایم باز

گر چه نفس گرفته و طاقت نمانده است

ما خسته ‌ایم خسته ‌تر از ماست دخترت

حالا که خیمه ‌ای شب غارت نمانده است

ما خسته ‌ایم خسته‌ تر از ماست خواهرت

او مانده است حیف که قوت نمانده است

ما خسته و رباب ولی خسته ‌تر ز ما

عباس کو که یک رگ غیرت نمانده است

در علقمه سپاه حرم مانده روی خاک

چیزی چرا از آن همه قامت نمانده است

من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد

چیزی به غیر رخت اسارت نمانده است

شعر: حسن لطفی

برای دانلود صوت کلیک کنید

سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید

مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika

متن کامل

.