الا به باغ وجودم گل بهار بیا
به احتضار فتادم زانتظار بیا
نوید فتح و ظفر در فروغ طلعت تواست
چو آفتاب از آنسوی کوهسار بیا
قرار نیست به جانی که نیست جانانش
به بی قراری جانهای بی قرار بیا
به دست های زتن اوفتاده در ره عشق
به پایداری عشاق پای دار بیا
امید خلق به دلهای بی امید، امید
نوید صبح به هنگام شام تار بیا
به قطعه قطعه بدنهای سر بریده قسم
به لاله لاله دلهای داغدارت بیا
چراغ کلبه دل بی تو دل گرفت بتاب
فروغ دیده در این چشم اشکبار بیا
به اشک عاشق تنها به شمع جمع قسم
به مجعی که ندارد جز تو یار بیا
در انتظار تو عمرم چو عر شمع گذشت
کنون که آمده هنگام احتضار بیا
کرامتی کن و این کلبه را مزین کن
بیا به دیده میثم قدم گذار بیا
شاعر : استاد سازگار
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است