امشب هوای سامره افتاد در دلم
رد شد هزار پرده شوق از مقابلم
دیشب به دست غم گره افتاد در دلم
یعنی هوای سامره افتاد در دلم
گفتم به خود که روز نیایش شب دعاست
ای غم برو که مقصد من سر من رأست
آنجا که انبیا به طوافش رسیده اند
سیمرغ ها به قله ی قافش رسیده اند
آنجا که چشم ها پلی از آب بسته اند
یعنی دخیل گریه به سرداب بسته اند
آنجا که جلوه گاه گل روی دلبر است
این عطر روح پرور از آن کوی دلبر است
او را هزار ماه جبین مشتری بود
او را نگین وحی در انگشتری بود
سنگ بنای کعبه سیاهی خال اوست
وجه خدای جل جلاله جمال اوست
جان بی فروغ طلعت او جان نمی شود
او حجت خداست که پنهان نمی شود
روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را
احلی من العسل کند این جام زهر را
در عدل او جهان ز بر و زیر می شود
یعنی فروغ عدل جهان گیر می شود
یوسف به بوی پیرهنش زنده می شود
دلهای مرده با سخنش زنده می شود
گفتند آسمان و زمین بی قرار اوست
خورشید شعله ای، قَبَسی از شرار اوست
گفتند اوست محور منظومه ی حیات
گفتند گردش دو جهان در مدار اوست
گفتند کعبه چشم به راهش نشسته است
صبح و سپیده و سحر آئینه دار اوست
گفتند روز جلوه ی آن آخرین امام
پیغمبری مسیح نفس در کنار اوست
متن حدیث افضل العمال امتی
تصویر قدر و منزلت اقتدار اوست
یک نکته از هزار بگویم که منتظر
خود در میان جمع و دلش بیقرار اوست
آن کس که دل به جلوه ی موعود بسته است
در اختیار خویش نه در اختیار اوست
آن کس که شاملش شود لطف محض یار
شاید که ادعا بکند محض یار اوست
او را بخوان در آینه ندبه و سمات
فرزندی از سلاله طاها و محکمات
روی لبش تلاوت لبیک دیدنی است
آری دعای او به اجابت رسیدنی است
احیاگر معالم دین خداست او
شمس الضحای روشن و نور الهداست او
ای آخرین امید بشر در کویر غم
حرم حریر عاطفه در زمهریر غم
مضمون بکر و ناب مناجات جوشنی
فرزند اختران درخشان و روشنی
ای یک اشاره ی لب تو سابغ النعم
یک زمزمه دل شب تو دافع النقم
چشمان ما غبار گرفته نیامدی
دامان انتظار گرفته نیامدی
دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک
خواندم متی ترانا گفتم متی نراک
یا ایها العزیز ببین خسته حالیم
چشمان پر ستاره و دستان خالیم
مائیم آن خسی که به میقات آمدیم
شرمنده با بضاعت مزجات آمدیم
شام فراق سوره ی والیل خوانده ایم
یوسف ندیده اوف لنا الکیل خوانده ایم
یا ایها العزیز به زیبائیت قسم
بر حسن دلفریب و فریبائیت قسم
موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست
شهر مدینه چشم به راه ظهور توست
تنها نه از غمت دل یاران گرفته است
چشم بقیع تر شده باران گرفته است
شعر «شفق» حدیث زبان دل من است
تکرار نام تو ضربان دل من است…
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است