انقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا
با عصا بر لب و ابروش زدند نامردا
پنجه در طره گیسوش زدن نامردا
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید
مادرش از نفس افتاد ز بس داد کشید
هر چه که دور و برش بود به غارت بردند
شال سبزی کمرش بود به غارت بردند
اه عمامه سرش بود به غارت بردند
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.