اینجا چقدر دور و برم داد میکشند
افتاده هر کجا گذرم داد میکشند
از نیزه دار ها که توقع نداشتم
طفلان شام هم به سرم داد میکشند
بر میخورد به من چقدر بر سر رباب
تا ناله میکند پسرم داد میکشند
تقصیر من که نیست عمو روی نیزه نیست
عمه بگو که بی خبرم داد میکشند
با این طناب حق بده من هم زمین خورم
وقتی نمیشود بپرم داد میکشند
میمانم از مسیر که قدری نفس کشم
تا تیر میکشد کمرم داد میکشند
این چشم های خیره به یک نقطه را ببین
خود را نمیشود ببرم داد میکشند
زنجیر میکشند کمی داد میکشم
چسبیده است روی پرم داد میکشند
بر نیزه بودی و دل من رفت عمه گفت
آهسته تر بگو پدرم داد میکشند
بابا نمیشود که بخوابیم میپریم
هی وقت خواب روی سرم داد میکشند
شاعر: حسن لطفی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net