این جا که زخم از در هر خانه میزنند
اینجا که بند بر پر پروانه میزنند
با گوشواره های خودم ناز میکنند
این دختران که سنگ به ویرانه میزنند
اینجا بهانه ها خودشان جور میشوند
کافیست زیر لب پدرت را صدا کنی
کافیست یک دو بار بگویی گرسنه ای
یا ناله ای به خاطر زنجیر پا کنی
اصلا نه بی بهانه زدن عادت همه است
حرف گرسنگی نزدم باز هم زدند
دیدم که بر لبان تو میخورد پشت هم
چوب تری که قبلا بر سرم زدند
آنقدر پیش طفل تو خیرات داده اند
نان های خشک خانه شان هم تمام شد
امروز هم به نیت تفریح آمدند
عمه کجاست چادر من ازدحام شد
صبح و غروب و شام که فرقی نمیکند
ما را خلاصه قالب اوقات میزنند
یک در میان به روی منو عمه میخورد
سنگی که سمت خیمه سادات میزنند
از آن شبی که زجر مرا دست عمه داد
لکنت زبان من نه مداوا نمیشود
پیر زنی که موی مرا میکشید گفت
زلفی که سوخته گره اش وا نمیشود
دستی بکش به زبری رویم که حق دهی
نامرد های شام چه مردانه میزنند
دیدم به روی نیزه و پرسیدم از عمو
دارند حرف کار که در خانه میزنند
سنگین شده است گوشمو بهتر که نشنوم
بر روی قیمت اسرا چانه میزنند
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.