این قصه رو تازیانه میدونه
این قصه رو تازیونه میدونه
کسی چه میدونه چیه غصه
گریه های شبونه میدونه
مادر از درد عرق سرد میکنه
از طرز استراحتش
معلومه پهلوش درد میکنه
تا میخوابه این شبای آخریش
زخمِ رو ابروش وا میشه
خونی میشه بازم رو سریش
همه ی دغدغه اش اینه
علی نبینه زخم صورتو
درداشو ریخته تو خودش
خدا میبینی غیرتو
مادر مهربون من
****
در سوخته از آتیش دل مادر
داره یه دل پر گله مادر
غریبی یعنی اینکه روز و شب
جلو چشمه قاتل مادر
غربت یعنی فاطمه ی بی علی
که پشت در اون دومی
همدست بشه با اولی
غربت یعنی علیه بی فاطمه
یعنی که دستت بسته شه
به زور جلو چشم همه
علی حلال کنی منو
آخه نشد ببینی بچتو
مادر حلالیت میخواد
خدا میبینی غیرتو
مادر مهربون من
****
یاس علی زخمی از تبر داره
فقط حسنه که خبر داره
مادر امروزم تیمم کرد
آخه آب براش ضرر داره
میشه حساس صورتی که نیلیه
هرچی داره درد میکشه
زیر سر اون سیلیه
لعنت بر اون دستایی که بی هوا
بالا اومد تو کوچه ها
مادرمو کشت بی صدا
خاکیه چادرش ولی
رها نکرده این امانتو
خاکیه اما محکمه
خدا میبینی غیرتو
مادر مهربون من
کربلایی حسین طاهری
هیئت هفتگی؛ آبان ۱۴۰۳
جدیدترین اشعار ” مشاهده “