ای حسن جانم یتیمت مانده روی دستانم
پای مرکب ها چه ها کرده با طاق ابرویت
خون چشمانت رسیده از هر سو به گیسویت
پیکرت خاکی شبیه زهرا و رخت نلی شده مانند فاطمه رویت
دیدم از خیمه نشسته قاتل خنجری در دست
گرفته در دست دگر مویت جان جانانم
سرت را میگیرم به دامانم
تو به روی خاک ولی جان به لب های من مانده
ان طرف تر چشم به راهت بابایت حسن مانده
مردم ای قاسم که دیدم جای نعل و جای سنگ
به روی دندان و دهن مانده
پر کشیدی و از اینجا تا جسم علی اکبر
فقط یک دست و پا زدن مانده
بین میدانم شبیه زلف تو پریشانم
نوجوانی و بزرگان گشته طفل نو پایت
نیمه جانی و پر از رد پا قد و بالایت
ای شهید من شده لعل لب هات پر از خون یا
عسل ریزد از کنج لب هایت
قد کشیدی چون عمو عباست ای بمیرم من
شکسته کل استخوان هایت
گشته مهمانم برادر در این عید قربانم
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.