ای دل بشارت می دهم خوش روزگاری می رسد
یا درد و غم طی می شود یا شهریاری می رسد
گر کارگردان جهان باشد خدای مهربان
این کشتی طوفان زده هم بر کناری می رسد
اندیشه از سرما مکن سر می شود دوران وی
شب را سحر باشد ز پی آخر بهاری می رسد
ای منتظر غمگین مشو قدری تحمل بیشتر
گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد
یار همایون منظرم آخر در آید از درم
امید خوش می پرورم زین نخل باری می رسد
کی بوده است و کی شود ملک غزل بی جمکران
هر دوره آن را خواجه ای یا شهریاری می رسد
مفتون منال از یار خود گر با تو گاهی تلخ شد
کز گل بدان لطف و صفا گه نیش خاری می رسد
شاعر: مفتون امینی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست