بابایی کجایی ببینی که دیگه نمیبینه چشمام
گرفته ورم پر شد از آبله دست و پاهام واویلا
بابایی بهم خورده وضعم پریشونمو سوخته موهام
منو مسخره کردنم بس که کهنه است لباسام واویلا
منو میزدن بی بهونه بابایی
روی صورتم رد خونِ بابایی
تو این مدتی که نبودی میخوردم
به جای غذا تازیونه بابایی
حسین جان
.
.
شب سوم محرم ۱۳۹۹ کربلایی نریمان پناهی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.