


بابا نبودی دیگه وصیت کردم
متن شعر
بابا نبودی دیگه وصیت کردم
به عمه گفتم ببخش اذیت کردم
دورت بگردم
همه تن پرم سرم شکست
اگه صدای من در نمیاد
منو بغل بگیر بدون دست
نگو از دست من بر نمیاد
از تو بابایی نمونده
حتی واسه بوسه روی صورتم
جایی نمونده
از تو آغوشی نمونده
گفتی گوشواره بهت میاد
ولی گوشی نمونده
بدون آغوشم بابای منی
بگو درِ گوشم بابای منی
****
همش میگفتم که خوش به حال راهب
اون شب و تا صبح شدی تو مال راهب
هرچی که داشت تو و سرت رو برد
سرتو شست با گریه با گلاب
ولی یه چیزی کارو کرد خراب
نمیدونست میری بزم شراب
کاش هنوز گوشواره داشتم
مثه راهب برا دیدن سر تو
چاره داشتم
هرچی داشتمو میدادم
شمر اگه طلا ببینه دیگه
راه میاد با آدم
بدون آغوشم بابای منی
بگو درِ گوشم بابای منی
****
بابا شنیدی امروز اگه دیر کردم
عمه رو بردن من اون وسط گیر کردم
بابا چهل تا منزل اومدم
خونه ی آخر آغوش توئه
ولی سواله واسه دخترت
کجای این سر آغوش توئه
واقعا سری نمونده
وقتی سر اینجوریه
این یعنی پیکری نمونده
واقعا تنی نمونده
یعنی از بابای من
یه تیکه پیرهنی نمونده
لب و حنجری نمونده
اون رقیه پیر شد این یعنی
دختری نمونده
حرف بیشتری نمونده
از همون موقع که برنگشتی
خواهری نمونده
بیا تو آغوشم بابای منی
بگو درِ گوشم بابای منی
حاج مهدی رسولی
شب ۳ ماه محرم ۱۴۰۴
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
Rubika: @mohjat_net
www.Mohjat.Net

