بازم با همین موی خاکستری
تو از دخترت داری دل میبری
بابا جون بهم قول خیلی زود
دوباره برام روسری میخری
لباس تنم پاره پاره شده
میبینی لباسم شده نخ نما
سر و وضعمون نا مرتب شده
که اینجور مردم میخندن به ما
میزاشتی برات آب و جارو کنم
چه خوش حالم امشب من از دیدنت
چقدر لحظه ها رو شمردم بابا
برای یه بار دیگه بوسیدنت
بابایی بابایی بابایی حسین
نبودی ببینی چی اومد سرم
کبودی گرفته همه جونمو
همونا که با سنگ تورو میزدن
همونا شکستن دندونمو
یه جاهایی انقدر برام سخت بود
که داشتش میشد جونم از تن روا
یه بازاری داشتن میبردم منو
که میرفتن اوجا فقط برده ها
یه جاهایی از ناقه افتادمو
یه چند بار عقب موندم از قافله
چه زجری کشیدم من از دست زجر
چه دادی سرم میکشید حرمله
بابایی بابایی بابایی حسین
شدم دست و پا گیر این قافله
شدم باعث زحمت خواهرت
منو خوب نگا کن برات آشناس
روی صورتم جای انگشترت
چه شبها که با ناله های رباب
شبامون تو ویرونه کردم سحر
چه شبها که رفتم گرسنه به خواب
چه روزا که شلاق خوردم پدر
یه لطفی کن امشب تو در حق من
ببر با خودت این کتک خوردتو
بزار تا که هستی در آغوش من
ببوسم لبای ترک خوردتو
***
شکسته بال از پشت میله های قفس
نگاه حسرتی از دور بر چمن دارم
به روز مرگ مبادا کفن کنید مرا
که دخترم نوکرم منو بابای ارباب بی کفن دارم
.
.
کربلایی جواد مقدم
جدیدترین اشعار ” مشاهده “
eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net