باز در سینه غم دوری تو مهمان است
باز هم سهم من از دیدن تو هجران است
دیده ها منتظر روز ظهورند ولی
شب یلدای فراقت شب بی پایان است
با نگاه تو شود عاقبتم ختم بخیر
با تو طی کردن این راه مرا آسان است
من بیچاره کجا صحبت از وصل کجا
دوری از محضر تو سهم گنه کاران است
صاحب العصر ببین مثل تو مشکی پوشم
آسمان هم ز عزا داری تو گریان است
کاش تا کور شود چشم گناه آلودم
تا نبینم که مزار پدرت ویران است
آخرین لحظه عزا دار حسین است حسن
بی سبب نیست که کام پدرت عطشان است
جان فدای شه بی یار و سپاهی که سه روز
پیکرش روی زمین غرق به خون عریان است
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net