باید به پای چشم سیاهت شهید شد
تا روز حشر نزد خدا رو سپید شد
عیسی که مرده زنده نمودی به یک نفس
اول نشست پای نگاهت مرید شد
ای انکه ارمنی ز تو حاجت گرفته است
کی میشود که از کرمت نا امید شد
دار الامان زده به خدا این خدای مهر
هر دم که خسته بر دره او امدید شد
پر وا کنید تا به هوایش پری زنید
باید که در فضای غمش نا پدید شد
وقتی خدای خلقت او را تمام کرد
این جمله گفت انچه که عشقم کشید شد
با رای فاطمه که خدا هم قبول کرد
او ماه اسمان خدای مجید شد
اری سحر اسیر جمالت همیشه ماند
بر سیل خنده تو سپیده سپید شد
بعد از تولد تو دگر یابن مرتضی
سیلی زدن به دختر زهرا بعید شد
از رفتن تو خواهر ارباب ناله زد
انچه که بود خوف من اید پدید شد
داغت برای اهل حرم جان گزا ولی
بهر عدو برای جسارت نوید شد
هر انچه تیر بود رها شد ز چله ها
ذکر تو باز نغمه هل من مزید شد
در روز حشر جمله شهیدان غبار تو
دست قلم شده علم افتخار تو
من مانده ام که قبر به ان کوچکی چه سان
جای قرار دادن قدی رشید شد
ای پاسدار خیمه زینب نگاه کن
دست عفاف بسته به دستی پلید شد
دستش چو قطع شد همگی جنگ جو شدند
فریاد میزدند چه شیری شکار شد
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.