باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو انقدر نا مهربان باشد
ای کاش اقا میشد امشب زائرت باشم
جایی که فرزندت در انجا روضه خوان باشد
دریایی از رنج و مصیبت موج خواهد زد
پای حسن هر گاه جایی در میان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای عطشانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسه آب است
وقت گریز روضه های خیزران باشد
شاعر: محمد بیابانی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net