با اینکه سنگ خوردم سنگ تو رو به سینه زدم
با سر پر خون اومدی با دل پر خون اومدم استقبالت
بابایی بگو خوبه حالت چقده من این چند روزه میگشتم دنبالت
نصفه جون شدم آخه این رسمشه
بعد رفتنت سرم تیر میکشه
میزنن منو میگن این حقشه
دیگه بی من نرو باشه دیگه تنهام نذار باشه
بغلم کن بازم بابا حتی واسه یه بار باشه
****
خوب شد که برگشتی دوباره روی پات میشینم
دوباره منو ناز میکنی نکنه دارم خواب میبینم نه بیدارم
اومده کنار من یارم دخترای شامی دیدین بابا دارم
با سر اومدی سر و سامون من
پا گذاشتی رو چش پر خون من
روی خاک نَشین پاشو مهمون من
بابا دستای من حتی اگه زخم از طناب باشه
روی نیزه نخوابیدی روی دستم بخواب باشه
.
.
شب سوم محرم ۱۳۹۹ حاج مهدی رسولی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.