با یاد روضه مادر عمری که پریشونم
بغضم میگیره هر لحظه خیلی بی تاب و گریونم
از یادم نمیره هرگز اون روز تلخ و غم بار و
آتیش و ضربه های پا خون رو در و دیوار و
دلها سوخت در خونمون تو شعله ها سوخت
دلها سوخت مادرم چش بابا سوخت
دلها سوخت بچه نیومده دنیا سوخت
وای حسن وای حسین
****
مادر با وضع بیمارش افتاده بوده روی خاک
مسمار در یه کاری کرد غرق خون شده بود هر جا
مردم جمع شده بودند و میخندیدن به اشک ما
حرمت هامون و له کردن در بین کوچه نا مردا
بلوا بود چادری به زیر دست و پا بود
بلوا بود مرد خیبر شکنی تنها بود
بلوا بود لحظه های احتضار ما بود
وای حسن وای حسین
****
ای وای من از اون دم که بستن دستای بابا رو
میبردن وسط کوچه مرد مظلوم بی یار و
مقیره همره قنفذ عقده هاشونو وا کردن
با غلاف دست مادر رو از بابا جدا کردن
واویلا جای سالمی نموند رو بازوش
واویلا خون میریخت روی زمین از پهلوش
واویلا زینبم با دیدنش رفت از هوش
وای حسن وای حسین
****
یادمه افتادی گودال پشت و رو کرد تو رو با پا
یادمه میزدن با سنگ جلو چشمای زهرا
بی یاور در دل صحرا نگاه هیز دشمن ها
طعنه ها و جسارت ها یک لشکر زینبه تنها
دعوا شد سر انگشتر تو دعوا شد
دعوا شد دست دشمن به رقیه وا شد
دعوا شد زائر تو مادرت زهرا شد
وای حسین وای حسین
****
هر چقدر التماس کردم میزدن با سپر هر دم
بارون من به رو ناقه مثل من پر از دردم
یه روز خوش ندیدم من میدادن همش آزارم
اشک از چشمام سرازیره ببین راهی بازارم
آزردن ما رو بزم شراب آوردن
توی بازار ما رو میچرخوندن
معجر ما رو به غارت بردن
کربلایی نریمان پناهی / شب نهم ماه صفر 1397
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست