بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت حاج محمود کریمی + متن شعر

بازدید: 1366 بازدید
محمود کریمی

بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت متن شعر مداحی

بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت

فضه نان میپخت دست مادرم از کار ماند

تا دم آخر کبودی ها نشد کم جای خود

زخم ابرو از غلاف و سینه از مسمار ماند

از همان روزی که از مسجد به خانه آمدیم

چشم های مادرم تا روز آخر تار ماند

مادرم برخاست از روی زمین با یا علی

خاک روی صورت و خون بر روی دیوار ماند

میخواستم که مانع دشمن شوم ولی

قدم نمی رسید که خود را سپر کنم

برای دانلود صوت کلیک کنید

حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net

متن کامل