

بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت متن شعر مداحی
بعد از آن روزی که آتش دامن در را گرفت
فضه نان میپخت دست مادرم از کار ماند
تا دم آخر کبودی ها نشد کم جای خود
زخم ابرو از غلاف و سینه از مسمار ماند
از همان روزی که از مسجد به خانه آمدیم
چشم های مادرم تا روز آخر تار ماند
مادرم برخاست از روی زمین با یا علی
خاک روی صورت و خون بر روی دیوار ماند
میخواستم که مانع دشمن شوم ولی
قدم نمی رسید که خود را سپر کنم
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net