بهشت آرزو کردن اینجا حرومه
غبار پای زائرات آبرومه
یه چند وقتیه خلوت کفشداری
یه چند وقتیه بغض توی گلومه
اگر چه مریضی نفس های رو بسته
غم دوری از تو به دلها نشسته
ولی نا امیدی گناهه یه روزی
میبینم که زائر میاد دسته دسته
دارم قدر اون روزها رو میدونم
که کفشا رو از زائرات میگرفتن
حواسم نبود کی میومد کی میرفت
منم شکر اون روزها رو نگفتم
شاید بار ها بین اون خیل مهمون
یکی بوده که اومدی پیشوازش
یکی که برات نور چشمِ عزیزِ
میشینی پا راز و نیازش نمازش
یکی که لباساش پر از خاک بوده
یکی که دمپایی هاش پاره بوده
یکی که پول سالشو جمع کرده
به عشق تو بیچاره آواره بوده
یکی که برا دیدنت قرض کرده
یکی که هزار تا دل آورده همراش
یکی که به راه تو بچه اش رو داده
یکی که با تو رفته از یاد درداش
یکی که سلام کرده کفشش رو داده
منم خسته بودم جوابی ندادم
گمون کرده من بی ادب بودم آقا
منم توبه کردم با اون قلب سادم
رواقا و صحنا رو هر روز گشتم
ولی بین زوار پیداش نکردم
شاید یک شبه اومده رفته شهرش
دیگه بعد اون واقعه عهد کردم
که زائر برام عین صاب خونه باشه
دلش عین قلب امامم زلاله
غم دنیا هم رو دلم مونده باشه
من و کم محلی به زائر محاله
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست