بین یک کوچه تنگ کربلایی حسین طاهری

نویسنده:
بازدید: 26 بازدید
کربلایی حسین طاهری

بین یک کوچه تنگ

مادری بود که دست پسر خویش گرفت

راهی ره شده بود راه در پیش گرفت

سند باغ فدک بود به دستان بتول

راهی ره شده بود دخت والای رسول

از میان کوچه میرود با پسرش

بی حیایی ناگاه راهشان را سد کرد

دست سنگین خودش بالا برد

و به رخساره ی مادر کوبید

مات و مبهوت حسن

نیست در باور او مادرش افتاده

رنگ رخسار حسن گشت سپید

چشم  مادر شده تار دیگر او هیچ ندید

آسمان دور سرش میچرخید

مادر افتاد زمین بغضش آرام شکست

حسنش گریه کند

چادر خاکی مادر بتکاند

که شده خاک آلود

حسنش باز فقط گریه کند

گویدش خیز که تا خانه رویم

پدر آنجاست و چشمش به در است

خیز از جا و کمک گیر ز من

دست بگذار به روی دوشم

مادر بی رمق و بی هوشم

باید از جا خیزد

رمقی نیست که زهرا خیزد

دست خود را روی دیوار گذاشت

دست دیگر را نیز

به روی شانه ی فرزندش برد

یا علی گفت و زجایش بر خاست

عزم رفتن او کرد به سوی خانه ی شاه

گم نمود است گمانم او راه

هاله ای ابر به رخساره ی  او نقش گرفت

و از آن روز رخش را حتی

ز علی هم پوشاند

تا که جمعی در شب

به سرایی که پناه همه ی عالم بود

حمله ور گشته و در پشت درِ

خانه تجمع کردند

خواستند تا که علی را ببرند

هیزم و آتش و دود

قسمت درب همان خانه شده

آمد او پشت در و خواست که در باز کند

ناگهان یک نفری با لگدی

در آن خانه به داخل هول داد

ناله ای رفت به عرش

مادری پشت در است

میخ در سینه او

خون چکد روی زمین

باز هم یاری حیدر را کرد

گفت من مُرده ام آیا که علی را ببرید

ریسمان را بگرفت

نانجیبی به غلافی که به دستانش داشت

مزد یاری علی را داده

دست او را بشکست

لگدی هم زده بر پهلویش

استخوانش بشکست

هر که از ره آمد لگدی بر او زد

آنکه پیغمبر دین گفت که از من باشد

پاره ی قلب من است

دریافت قطعه صوتی

 

کربلایی حسین طاهری
شب ۲ فاطمیه اول ۱۴۰۳
جدیدترین اشعار ” مشاهده

eitaa.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
Mohjat.net

متن کامل