تا که بر روی زمین خیمه سقا افتاد
پدرت از نفس و مادرت از پا افتاد
ناخنت خون شده و چهره مادر زخمی
آنقدر چنگ زدی تا به رخش جا افتاد
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
چشم ها تا که به چشم تر بابا افتاد
خواستم بوسه بگیرم ز لبان خشکت
گذر حرمله افسوس به این جا افتاد
حنجر نازکی انگار ترک خورد و شکست
کودکی بال زد اما ز تقلا افتاد
دست و پا می زدی و هلهله ها می آمد
عرق شرم پدر وقت تماشا افتاد
همه آرزویم بود زبان باز کنی
ولی انگار که یک فاصله این جا افتاد
شاعر: حسن لطفی
.
.
شب هفتم محرم ۱۳۹۹ کربلایی محمد حسین پویانفر
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.