

تعالی الله چنان سیلی زدی بر صورت دریا متن شعر مداحی
تعالی الله چنان سیلی زدی بر صورت دریا
کز آن سیلی به جوش آمد سرا پا غیرت دریا
نشد وصل لب خشک تو آخر قسمت دریا
در اینجا کاسه خون گشت چشم حیرت دریا
تو تا شام ابد از چشم دریا خواب را بردی
تو تا صبح قیامت آبروی آب را بردی
تو آن سقای بی دستی که شد دریا گرفتارت
به دور قبر تا روز جزا آب است زوارت
به دریا آب دادی از یــــم چشــم گهربارت
بــه روی آب مـــانده تـــا قیـامت نقـش ایثارت
نگــاهت تـا بـه آب افتـاد دیــدم تشنهتر گشتی
عطش را نوشجان کردی ز دریا تشنه برگشتی
ز نیـش تیـرها نــوش وجــودت زخم کاری شد
تنـت سـر تا قدم چون باغ گلهای بهاری شد
علم افتاد و دست افتاد جان در بیقراری شد
بـرای غـربتت بـر خاک اشک مشک جاری شد
تمــام هســت و بــــود خـــویـش تقــدیــم خـدا کردی
که در یک لحظه جان و چشم ودست و سرفدا کردی
تـو در دریـا نهـادی پــا و دل بـر تشنگی بستی
تو سقایی و از جام عطش تا حشر سرمستی
تو بـا بیدستیات دست خـدا را تا ابد دستی
تو تـا روز قیـامت همچنـان بــابالحسین استی
نـه تنهـا روز عــاشورا امیــر جیـش داداری
تو روز حشر هم پشت سر حیدر علمداری
تو عباسی که جبریل امین بوسیده دستت را
بـه یـاد کـــربلا امالبنیـن بـــوسیده دستـت را
چـه میگویم امیرالمؤمنین بوسیده دستت را
بــه وقـت دفن زینالعابدین بوسیده دستت را
ببــوســم پــــــای زوار حـــریـم بــاصفـــایت را
کرم کن تا که میثم سجده آرد خاک پایت را
شعر: استاد سازگار
حاج محمود کریمی
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net