تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود
یک عمر فقط درد کس و کار دلت بود
سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد
چل سال غم و غصه سر بار دلت بود
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
ان سیدی که سفره دستش کریم بود
خورشید بود و ماه از او نور می گرفت
تا بود اسمان زمین را رحیم بود
سر می کشید خانه به خانه محله را
این کار های هر سحر این نسیم بود
اتش زبانه می کشد از دشت سبز او
چون گل فروش کوچه تور کلیم بود
این چند روزه سایه یثرب بلند شد
چون حال افتاب مدینه وخیم بود
حقش نبود تیر به تابوت او زدند
این کعبه در عبادت مردم سهیم بود
بی سابقه است حادثه اما جدید نیست
این خانواده غربتشان از قدیم بود
مظلوم امام مجتبی ای کشته زهر جفا
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.