تو اون شلوغیا تو خیمه ها ترسیدم
تو اون سر و صدا از خستگی خوابیدم
خواب میدیدم مدینه
توی خونمون کنار عمه زینبم
اما نسوخته معجرم
خواب میدیدم هنوز بابام کنارمه
دستام تو دستای عمو
اما نسوخته پیکرم
همش خواب بابام بهم گف رقیه
الهی عروس شی دختر من
گفتم بابا الهی بمونه
همیشه سایت رو سر من
بابا بابا بابا بابا
****
تو اون بیابونا تو راه شام ترسیدم
رو ناقه بودم و از خستگی خوابیدم
دیدم تنها عمه نبود کنار من
قافله رفته بود ولی
من موندم و ستاره ها
خواب میدیدم رو پای مادر
تو ام دیدم شبیه مادرت
شدم با این کبودیا
اما رسید زجر نامرد
با سیلی از خواب پریدم
سر بسته میگم از اون شب
جایی رو بابا ندیدم
بابا بابا بابا بابا
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net