تو خواستی کمی ز کار عشق سر درآوری
و از نهال قامت خودت ثمر در اوری
امانتی به مادر تو داده بود مجتبی
سپرده است نامه را دم سفر در اوری
همین که از عموی خود گرفتی اذن رزم را
نمانده بود اندکی ز شوق پر در اوری
سر نترس داری پدر بزرگ تو علیست
عجیب نیست از تنت زره اگر در اوری
نداشت قلعه کربلا و گنه که برای تو
نداشت کار تا ز چارچوب در در اوری
رجز بخوان و خاندان خویش را به رخ بکش
که کفر این سپاه کفر بیشتر در اوری
بچرخ تیغ خود به روی خاک دشت سر بزن
بزن که از حرام زاده ها پدر در اوری
نشد حریف تو کسی و می کنند دوره ات
خدا کند که جان سالم از خطر در اوری
ز اسب سر نگون شدی به شوق شیشه عسل
چگونه از میان خاک ها شکر در اوری
هنوز زنده بودی و به پیکر تو تاختند
تو لخته لخته از دهان خود گوهر در اوری
سبک نمی شود مصیبت تو با دو قطره اشک
تو گریه حسین نه از او جگر در اوری
از این به بعد هم قد پسر عموت می شوی
برو که روی نیزه ها ز عشق سر در اوری
شاعر: محمد رسولی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat