تو رفتی و ما تو خیمه موندیم
اون شب و با اشک به صبح رسوندیم
هی گریه کردیم هی روضه خوندیم
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
تا اول صبح آفتاب در اومد
دشمن دوباره با خنجر اومد
تهدیدمون کرد عمرم سر اومد
اشکای ما رو خوب شد ندیدی
وای از جدایی داد از زمونه
از این جدایی دارم نشونه
ماها رو بردن با تازیونه
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
خواهر همیشه با بچه هات بود
خون سر تو روی چشات بود
اگر میدیدی روز سیات بود
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
تو شهر کوفه با حال خسته
بارون سنگ و دستای بسته
مثل ابالفضل ابروم شکسته
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
رباب و گریش ای داد بی داد
هر جا یه بچت با گریه جون داد
یه شب رقیت از ناقه افتاد
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
همون که می برد رو نی سرت رو
دیدم تو دستش انگشتر تو
زد با همون دست به دختر تو
یه شب خرابه که شام غم بود
تو بزم ماتم سر تو کم بود
وقتی رسیدی چشات رو هم بود
حال ماها رو خوب شد ندیدی
اشک رقیه خون شد تو چشماش
دیدم نداره جونی تو دستاش
خودم کشیدم خار از تو چاهاش
خوب شد ندیدی خوب شد ندیدی
بزم شراب و چوب جفا رو
تو حنجر ما زخم صدا رو
چوب حراج و گوشواره ها رو
بی معجرا رو خوب شد ندیدی
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.