تو عشق حضرت سلطانی * حاج محمود کریمی

دیوانه خموش به عاقل برابر است دریای آرمیده به ساحل برابر است گَردی که خیزد از قدم رهروان عشق با سُرمه سیاهی…

دل تو دلم دیگه نیست آقا واسه کربلا اسم منو بنویس آقا واسه کربلا کربلا کربلا کربلا یا کربلا من غریبه نیستم…

من همون بچه ای ام که رو شونه ی باباش سینه میزد برای تو همونی که دلخوشیش بود فقط باشه میون دسته…

چشمام سمت پنجره ها دریا التماس دعا جشن حضرت پدره آقا التماس دعا تو که اومدی از تو آسمون گل میباره زندگی…

با غمت میخرم آقا همه عالم را به دو عالم ندهم زمزمه این غم را چشم بر راه تو و روز نهم…

آه گرفت به ما راه گرفت دستش که بالا رفت ماه گرفت وقت و بی وقت به یادش میفتم که اون روز…

و من الما کل شی حی اشکای روضه ها حیاتم داد بازم از بی وفایی دنیا ارباب با وفا نجاتم داد دنیامو…

این که با تو خیلی آرومم این که هر شب از تو می خونم ممنونم هر چی دارم از شما دارم زیر…

امشب که ناله از لبت افتاده رو مگیر بعد از سه ماه که تبت افتاده رو مگیر دیدار تو اگر چه غم…

شیر نر جنگ جمل حسن پدر اَحلی مِن عَسل حسن وقتِ معرفی ابوتراب فریاد میزنه اَنَا اَبَالحَسن رو سربند سرِ قاسم زدن…