تو کمان کشیده و در کمین
که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین
که خدا نکرده خطا کنی
همه اهوان صحرا سر خود نهاده بر کف
به امید انکه روزی به شکار خواهی امد
به لبم رسیده جانم توبیا که زنده مانم
پس از ان که من نمانم به چه کار خواهی امد
در پیریت کنار خدا تکیه میکنی
وقتی روی به دوش نبی در جوانی ات
قنبر که خود لیاقت قنبر نداشت
افتاد بین جذبه قنبر کشانی ات
اول تو از پیاله هستی چشیده ای
ما نیز خورده ایم ز جام دهانی ات
در لیله المبیت دلم زخم کم بزن
شانه مزن به گیسوی عنبر فشانی ات
وقتی به فتح مکه رسیدی مرا بکش
با ذوالفقار نه به لب ذوالمعانی ات
ما سرمه میخوریم و اگر منبری تویی
ما ترمه میشویم و عبای یمانی ات
تو صیغه اخوت ما را خودت بخوان
در رکن کعبه یاد اویس یمانی ات
تار و پودم علی همه وجودم علی
بود و نبودم علی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است