جانانی و جان بر تو سپردیم و نمردیم
در هرم نگاه تو فسردیم و نمردیم
نقش است به پیشانی چین خورده ز غیرت
ما جان بدر از داغ تو بردیم و نمردیم
ابرو گره در هم زده چشمان شفق رنگ
دندان به لب خویش فشردیم و نمردیم
ظرف دل بی حوصله جوش آمد و سررفت
خون دل جاری شده خوردیم و نمردیم
اقبال نگون بخت نگر کاین همه سر را
تا مرز قدم های تو بردیم و نمردیم
یک عمر نفس آمد و برگشت و به تسبیح
عمر دل بی عار شمردیم و نمردیم
ما زنده عشقیم که با عشق بمیریم
صدمرتبه از داغ تو مردیم و نمردیم
شاعر: حاج محمود کریمی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است